برترین مراکز مشاوره راهنمایی تلفنی ازدواج و خانواده با استفاده جدیدترین روش های روانشناسی و مشاوره مرکز تهران و جنوب ۰۲۱۸۸۴۷۲۸۶۴ مرکز مشاوره شمال و شرق ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰ شمال و غرب تهران ۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳ مشاوره ازدواج شامل آموزش مهارت های رفتار با همسر آینده خانواده همسر زوج درمانی شناسایی فرد مناسب و از همه مهمتر اطمینان پیش از ازدواج از یک انتخاب درست است! عوامل زیادی در این امر دخیل هستند که باید مورد بررسی و دقت نظر هنگام همسریابی و یا حتی دوست یابی قبل ازدواج به آن توجه کرد.
تقصیر او نبود. من روز خوبی را انتخاب نکردهبودم. صبح جمعهها برای خریدکردن عجله دارد. خب جمعهای هفتگیشان برپاست وپای آبرو در کار است، پیش آدمهایی که بلدند دود سیگار را دایره دایره
کنند و حرفهای مهم بزنند؛ همان چیزهای که من بلد نیستم. وقتی کار مهمی نتوانی بکنی، حتما حرفهای
مهمی باید بزنی، اما من به کل مهم بودن از دستم بر نمیآمد. یک ۵۶ متری دو
خوابه قلمروی من و بابا بود و پایتخت رفقایش. سوسکها را البته حساب نکردم.آنها به من اعتماد به نفس میدادند و تنها کسانی که به راستی میترسیدند
از من. شاید هم از دمپایی من. آدمهای نامُهم کارهای نامهم انجام میدهند
همیشه، همین حذف سوسک از چرخه طبیعت یا آب دادن کاکتوسها یا سر جمع موشک
درست کردن با روزنامههای صبح. آن روز هم مشغول کارهای نامُهم خودم بودم.
میخواستم آن قدر رکاب بزنم آن قدر رکاب بزنم آن قدر رکاب بزنم آن قدر رکاببزنم… آنقدر رکاب بزنم که چه؟ یادم رفت. یادم رفت برای چی داشتم آنقدر
رکاب میزدم، پس وسط چهارراه دیگر رکاب نزدم. مگر میشود با این «فاصله»
کسی پسرش را بشناسد؟! وقتی حتی نمیداند او یک دوچرخه دارد. گفتم که تقصیر
او نبود. تقصیر ترمز ماشین یا آلزایمر من باشد، بهتر است. میشود دفعه بعدینقش رستم را ایفا کنم؟ کلاه سالهای بعد قرصها را در چمدان گذاشتم. آنها تنها
داراییهایم بودند. رفتم در صفی که آنجا تشکیل شده بود ایستادم و چیزی هم
نگفتم. کلاهی را که به من هدیه داده بودی بر سرم گذاشته بودم و با یک دستم
چمدان را گرفته بودم. دست دیگرم در جیب کتم بود. سرم را مدام این طرف و آن
طرف میکردم و میشمردم و نمیدانستم در آن سوی صف چه خبر است. ولی
پناهگرفتن در آن جمع آرامم میکرد. ناگهان متوجه شدم که همه نگاهها رو
به سوی من است. مردی جلو آمد؛ لبخند میزد، دستش را جلو آورد، تردید کردم.
چارهای نبود انگار. تنها بودم. دستم را به سختی در آوردم از جیبم… و در یکلحظه سردی وجود مرد وارد بدنم شد. چیزی که همیشه از آن میترسیدم. مرد گفتباید چیز مهمی را به من بگوید. زبانش را خوب نمیفهمیدم. اما میان کلماتش
دستم آمد که ایراد از کلاهم است. میگفت نباید اینجور کلاهها بر سرم
بگذارم در این شهر. انگاری اینجا باید کلاههایمان جور دیگری باشد. با این
که فکر نمیکردم مسئله این قدر جدی باشد، قول دادم روزهای بعد کلاه معمول
را سر بگذارم. اما او میگفت باید این کار را همین حالا بکنم. به صف نگاه
کردم و این که این همه مدت انتظار کشیدم، بیرون آمدم و با او به کلاهفروشیرفتم. کلاه مورد نظر را خریدم. کلی پول بالایش دادم. پس از چندی به سختی
از چنگ مرد بیرون آمدم. در فاصله نبودنم صف باز هم درازتر شده بود. دوباره
آخر صف ایستادم و آرام پشت آن همه جمعیت پناه گرفتم. با کلاهی جدید. باز همبرایم مهم نبود آن طرف صف چه چیزی انتظارم را میکشد. انتظارش را دوست
داشتم؛ آرامشی که آنجا بود. مرد دیگری جلو آمد. نگاهش نکردم. گفت: «کلاهی که سرت گذاشتهای
برای قاتلی است که خودش چند وقت پیش به قتل رسیده، تو باید با ما بیایی.»
با آنها رفتم. مجبور بودم! در راه به تو فکر کردم که چرا کلاهی را که به منهدیه داده بودی از سرم برداشتم… لبخندی زد و آرام جلو آمد. کلاه زیبایی برسرش گذاشته بود. سرم را به نشانه احترام خم کردم و دستش را بوسیدم. سرم راکه بلند کردم فهمیدم کلاهش را گذاشته است روی سر من. ناگهان گم شدم. در
خیل جمعیت چشمهایش. چند سال بعد گفت سردش شده و دلش هوای آفتابی میخواهد.کلاهش را برداشت و رفت. واقعا تو بیگناه بودی؟! دختری به نام ویولته که سالهاست داره با
بیماری ام اس مبارزه میکنه. اون روز خیلی کوتاه و قشنگ دیدم از این که
یکهویی به یه دختر ۱۱ ساله گفته احمق احساس خوبی نکرده و بعد هم خیلی راحت
رفته و ازش عذرخواهی کرده. این مطلب ناگهان من رو برد تو اتفاقات بسیاری کهدرش کسی مقصر نبوده، اما من تقصیرا رو انداختم گردنش، خصوصا اونایی که زیردست ما کار میکنند یا از ما کوچیکترند و خلاصه یه جورایی زور ما بهشون
میرسه متاسفانه زمان هم فراموشی خاص خودش رو به ما تحمیل میکنه و با رفتنروزهای قدیم و اومدن روزهای جدید ما یادمون میره که چطور فلان وقت حتی
ناخواسته به کسی پریدیم یا تقصیری رو انداختیم گردنش و بعد هم در ادامه با
فراموشی زمان یادمون رفته که خیلی ساده بریم و بهش بگیم ببین: «اون روزی کهمن بهت پریدم یا جلو همه سرت داد زدم یا تقصیر فلان ماجرا را انداختم
گردنت، واقعا تو بیگناه بودی، من اون موقع حالم گرفته بود، بیحوصله بودم،خسته بودم، مریض بودم، گرمم بود، سردم بود، با عشقم دعوام شده بود یا هزارکوفت و درد دیگه – دور از جون شماها البته – داشتم و همه اینا باعث شد که
به تو بپرم و الان گرچه مدتها ازش گذشته و تو شاید حتی یادت نباشه، اما
ازت عذر میخوام که بابت چیزی که حقت نبود شماتت کردم و ناراحت شدی.» شاید
هم آنقدر بزرگ باشه که اصلا یادش نیاد، اما من بهتون قول میدم که شما حالخیلی خوبی پیدا میکنی. یاد مادربزرگ به خیر همیشه میگفت همه
شجاعتها هم خوب نیست. اما این از اون شجاعتهای خوبه، از اونا که یادمون
میاندازه که ما انسانیم و جایزالخطا، اما چه خوب که وقتی بابت خطای خودمونبیخودی دل کسی رو میشکنیم جسارت عذرخواهیاش رو هم داشته باشیم. موقع نوشتن یادم افتاد که وقتی بچه بودم و
مامانم تو آشپزخونهمون داشت کاری میکرد، تا دستش رو میبرید یا چیزی رو
میشکست، یهو سر من داد میزد که: «ای وای تو چقدر حرف میزنی»! قربونش برمالهی که دوست دارم ۱۰۰ سال دیگه هم زنده باشه و هی از این غرهای الکی بهمبزنه! گاهی به یاد دیگران هم باشید من همیشه روزهای تولد رو خیلی دوست داشتم؛
غافلگیرشدن و خندیدن و کادوگرفتن و کیکخوردن و… شاید به خاطر این بوده که
همیشه روز تولدم حسرت تبریک از طرف اونهایی که دوستشون داشتم، رو دلم
میمونده. به قول مامانم ما زیاد تولدی نیستیم (یعنی زیاد روزای تولد رو
جدی نمیگیریم). واسه همین همیشه دوست داشتم که روز تولد بقیه رو بهشون
تبریک بگم و ذوقزدهشون کنم که به یادشون بودم. خندهشون واسم خیلی ارزش
داره و دلیلی میشه که منم از ته دلم خوشحال بشم… این شد که یک کتاب خریدم که واسه هر روز
سال، یه پیغام داشت. بعد پارسال عید تاریخ تولد تکتک فامیلها و دوستام روتوش نوشتم. بعدتر کاملترش کردم و سالگرد ازدواج و روزهای عزیز آدمهای
دور و برم رو هم بهش اضافه کردم. اول هر ماه تمام تاریخها رو توی موبایلم
ثبت میکنم که ساعت ۹ صبح اون روز بهم یادآوری کنه و بهشون زنگ میزنم.
خیلی باحاله. تازه این کار باعث شده چیزهای جالبی رو کشف
کنم مثل اینکه مثلا پسرعمهام با دختر خالهام همزادن یعنی توی یه روز
متولد شدن یا دوستم و داییم و پسرداییم همه توی یه روز متولدشدن. شما هم میتونین امتحان کنید کسی هست که میتونه حتی با کارهای خیلی
کوچیک آدمها رو خوشحال کنه، با یه جمله، با یه نگاه. ولی اگه یه روز شخصی
مریض باشه و نخواد توی در و همسایگی بگرده و خوشحالمون کنه چی؟ حتما میره
کنار پنجره و از دیدن پیرزن و پیرمرد همسایه که عاشقونه دارن با هم صبحونه
میخورن لذت میبره، یا از دیدن پسر کوچولوی همسایه که مامان باباش بالاخرهبراش دوچرخه خریدن. دلم میخواد یاد بگیریم که هر کدوممون برای
خودمون هم باشیم. که اگه یه روز صبح از خواب پا شدیم و اون روز هیچکی سعی
نکرده بود خوشحالمون کنه خودمون این کار رو بکنیم. بلد باشیم که لذتهامون
رو پیدا کنیم، که خوشبختیمونو پیدا کنیم. به اتفاقهای کوچیکی که تو
زندگیمون میافته، ارزش بیشتری بدیم و باور کنیم که این اتفاقها، میافتندبرای خوشحالی ما. چه یکسری رویدادهای کاملا شخصی مثل پیداکردن یه کار خوبباشه، یا یک واقعه کلی مثل چاپشدن کتاب جدید نویسنده مورد علاقهمون یا
اکران یک فیلم از بازیگر محبوبمون.
به طور معمول اساسی ترین نوع اختلال های اضطرابی اختلال اضطرابی فراگیر
GAD می باشد، که با احساس پایدار تنیدگی ذهنی و نگرانی و بی قراری مشخص می
شود. تشخیص اختلال اضطراب فراگیر زمانی صورت می گیرد که فرد نگرانی و
اضطراب شدید و غیر قابل کنترلی درباره ی تعدادی از وقایع و موقعیت ها تجربهکند. کودکان و نوجوانان ممکن است درباره اینده و مهارت و لیاقت در عملکرد
تحصیلی و اجتماعی بسیار نگران باشند. همچنین
ممکن است در مورد مشکلات سلامت خود، موضوعات حانوادگی شان و حوادثی که در
جهان رخ می دهد نگران باشند. این نگرانی ها باید دست کم شش ماه هر روز وجودداشته باشند و با یک نشانه ی فیزیولوژیکی همراه باشند. تاکنون اختلال
اضطراب فراگیر به خوبی در مورد کودکان ونوجوانان مورد پژوهش قرار نگرفته و
سیر تحولی ان برای این گروه نیز مستلزم بررسی بیشتری است. وجه تمایزGAD از سایر اضطرابها در این است که در این نوع اختلال، شخص نگران وقایع
متعددی میباشد و در صورتی که در سایر اختلالات اضطراب، نگرانی منحصر به
محرک یا موضوعات ویژهای میباشد. وجه تمایز دیگر اینست که این
افراد اغلب در مورد مسائل جزئی روزمره دچار اضطراب می شوند (بارلو، ۲۰۰۲).
بزرگترها اغلب بر مسائلی مثل مشکلات بین فرزندان، سلامت خانواده، مسئولیت
های شغلی و یا جزئی تر مانند وظایف خانه، یا سر وقت رسیدن به یک قرار.
کودکان با این اختلال اغلب ازط مسائلی مثل رقابت در مدرسه، عملکرد ورزشی یااجتماعی دچار نگرانی می شوند (ساوج و کندال، ۲۰۰۹). علائم این اختلال بر اساس DSM-V عبارتند از: الف:اضطراب و نگرانی شدید و مفرط درباره تعدادی از رویدادها یا فعالیت ها
(مثلا عملکرد شغلی یا تحصیلی) در اکثر روزهای هفته و به مدت حداقل ۶ ماه. ب: فرد نمیتواند این نگرانی را کنترل کند. ج: اضطراب و نگرانی با حداقل سه نشانه از ۶ نشانه زیر همراه است (نشانه ها در اکثر روزها در ۶ ماه گذشته حضور داشته اند) توجه: در مورد کودکان فقط به یک سمپتوم نیاز است. ۱. فرد بی قرار است، یا احساس عصبی بودن دارد، یا به خاطر نگرانی بی دلیل بد اخلاق است. ۲. به آسانی خسته و کوفته میشود. ۳ . نمیتواند حواس خود را متمرکز کند یا ذهنش یک دفعه خالی میشود. ۴. زودرنج است و زود عصبانی میشود. ۵. تنش ماهیچه ای دارد. ۶. خوابش مختل شده است (نمیتواند بخوابد، یا از خواب می پرد، یا خواب ناآرام دارد که خستگیش را برطرف نمیکند). د: اضطراب، نگرانی ، یا سمپتوم های فیزیکی باعث میشوند فرد به رنج یا نابسامانی
شدید (بالینی) در عملکرد اجتماعی ، شغلی یا سایر جنبه های مهم زندگی دچار
شود. ه: ناراحتی فرد را نمی توان به آثار مستقیم یک ماده (مثلا یک
نوع ماده مخدر،یک نوع داروی تجویزی)،یا یک عارضه پزشکی دیگر (مثلا
هایپرتیروئیدیسم) نسبت داد. و: یک اختلال روانی دیگر نمی تواند دلیلموجه تری برای این اختلال باشد. مثلا اضطراب درباره حملات وحشت زدگی در
اختلال وحشت زدگی،ارزیابی منفی دیگران در اختلال اضطراب اجتماعی، وسواس
کثیف شدن یا سایر وسواس ها در اختلال وسواسی – اجباری، جدایی از افراد مهمیکه فرد به آن ها دلبستگی دارد در اختلال اضطراب جدایی، رویدادهایی که فرد
را به یاد رویدادهای اسیب زا می اندازد در اختلال PTSD، چاق شدن در
آنورکیسا نروزا، دردها و ناراحتی های فیزیکی در اختلال نشانه های جسمانی،
نقص هایی که فرد فکر میکند در ظاهرش دارد در اختلال بد شکلی بدنی، یا ابتلابه یک بیماری جدی در اختلال اضطراب بیماری، یا محتوای باورهای هذیانی در
اسکیزوفرنی یا اختلال هذیانی. همه این موارد نمی توانند دلیل موجهی برای
این اختلال باشند (گنجی، ۱۳۹۲). همان طور که گفته شد، علامت شاخص
این اختلال اضطراب و نگرانی غیرواقعی ومفرطی است که وابسته به رویدادهای
تنش زای بیرونی نیست. بر اساس نظر اشتراوس (۱۹۹۴)،این خصوصیت در ۹۵درصد کودکان مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر آشکار
است.کودکان دچار این اختلال درباره آینده، رویدادهای اجتماعی، فعالیت های
خانوادگی، ورزش، موضوعات بهداشتی وآنچه صرفا ممکن است فردا یا حتی ساعتی
بعد روی دهد، نگرانند. اختلال اضطراب فراگیربا تنیدگی، ناآرامی، تحریک
پذیری و زود از کوره در رفتن نیز همراه است، هر چند کودکان خود همیشه از
این قبیل عبارات استفاده نمی کنند. چنین اضطراب مزمن دائمی را (تشویش
مضطربانه) نامیده اند. نتیجهگیری های اخیر در زمینه ی اختلال اضطراب فراگیر در کودکان اغلب بر اساس
بررسی های پزوهشی انجام گرفته در مورد اختلال اضطراب افراطی است، که از
DSM-IV نشات گرفته و زیر گروهی از اختلال اضطراب فراگیر است. اگرچه ارتباط
بین اختلال اضطراب فراگیر و اختلال اضطراب افراطی در کودکان جای پرسش دارد،اماپژوهش های اخیر نشان داده اند که همپوشی زیادی بین اختلال اضطرابی
افراطی و اختلال اضطراب فراگیر در DSM برای کودکان وجود دارد و این در
حالیست که نتایج پژوهش ها نشان می دهند که نشانه های اختلال اضطراب افراطی
در کودکان در طول زمان از بین می رود. اختلال اضطراب فراگیر بیشتر
اوقات و حداقل به مدت ۶ ماه در کودک دیده می شود، کنترل آن مشکل به نظر می
رسد و با برخی نشانه های فیزیکی مثل بی قراری، تحریک پذیری، اشکال در
تمرکز، تنش عضلانی ومشکلات خواب (اشتراوس، ۱۹۹۴) همراه است. گفته میشود که ۴ درصد از جمعیت بزرگسالان گرفتار اختلال اضطراب فراگیر هستند
(راپی،۱۹۹۱) و با اینکه این اختلال در بزرگسالان بیشتر بررسی شده تا در
کودکان، اما میانگین برآوردهای مختلفی که از کودکان ارائه شده، نشان می دهدکه آنان نیز به همان میزان به این اختلال مبتلا هستند ( بیدل،۱۹۹۱). برای
مثال کاستلو (۱۹۸۹) مراجعان سرپایی درمانگاه ها را بررسی وشیوع ۶/۴ درصدی
این اختلال را اعلام کرده است. برعکس اندرسون، ویلیامز، مک گی وسیلوا
(۱۹۸۷) نمونه بزرگی از جمعیت عمومی را در نیوزلند بررسی و شیوع ۹/۲ درصدی
این اختلال را اعلام کردند. منابع گنجی، مهدی. گنجی، حمزه. (۱۳۹۲). آسیب شناسی روانی بر اساس DSM 5. نشر ساوالان. فاطمی راد، محمد حسن. ناقل، صدیقه. (۱۳۹۴). استرس و اضطراب در کودکان. نشر مطاف. Barlow, D. H. (2000).Unraveling the mysteries of anxiety and its disorders from the perspective of emotion theory. American Psychologist, ۵۵(۱۱), ۱۲۴۷. Suveg,C., Sood, E., Comer, J. S., & Kendall, P. C. (2009). Changes in
emotion regulation following cognitive-behavioral therapy for anxious
youth.Journal of Clinical Child & Adolescent Psychology, ۳۸(۳), ۳۹۰-۴۰۱.